مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

دختری همتای خورشید

تولدت مبارک

1391/6/18 7:53
نویسنده : مامان نسیبه
260 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم 

چقدر زود گذشت باورم نمیشه یک سال گذشت انگار همین دیروز بود که بعد از یک ماه که تمام جوابها منفی بود یه روز جمعه که حسابی حالم بد بود و سرم گیج میرفت بلاخره معلوم شد موجود کوچولویی داره تو وجود من شکل میگیره باورم نمیشد دارم مادر میشم چه احساس شیرینی بودنمیدونستم حس مادری که میگن یعنی همینه؟استرس اضطراب که نکنه نتونم اون طور که شایسته است مادر باشم

روزای پر استرس و امید صبح هایی که معده ام می اومد تو دهنم و نگاه های مضطرب بابا که سعی میکرد نشون نده نگرانه ولی بود

شنیدن صدایی شبیه دویدن اسب تند تند که گفتند صدای قلب کوچولو تو که داره به دنیا میگه من هستم من دارم میام و انتظار برا اینکه ماه بعد بشه و برم پیش دکتر تا صدای قلبت رو بشنوم این صدا اولین نشانه های بودنت بود و با اون با من حرف میزدی و میگفتی من سالم هستم

کم کم شروع کردی به قلقک دادن من تکونای کوچولوت که باید کلی دقت میکردم تا احساسشون کنم  تا تکونایی که منو از جا میپروند مشت و لگد و سر (فوتبال بازی میکردی) میخواستی بگی آقا من اینجا جام تنگه من خسته شدم میخوام بیام بیرون

و اما روزی که بلاخره فهمیدم دختری وای چقدر توی ماشین جیغ زدم زنگ زده بودم خاله سارا و داد میزدم دختره دختره هورااااااااا

و بلاخره  تو آمدی چه شیرین و خوش صدا و امید و عشق رو به زندگی من و بابایی هدیه دادی باورم نمیشد مادر شده باشم چه حس قشنگی بود حس دوست داشتن بدون قید و شرط حس عاشقی همیشه مامانم میگفت بذار مادر بشی میفهمی من چی میگم و من حالا فهمیدم مادر یعنی چه 

مادر یعنی عشق بی حد و مرز

مادر یعنی دلهره و اضطراب

مادر اونی نیست که بشه تو واژه بیانش کرد بذار خودت مادر بشی تا بفهمی من چی میگم

 و هدیه خداوند در ساعت 11:15 روز چهارشنبه 16 شهریور 1390 توسط دکتر پریچهر رامزی به ما داده شد و این تازه شروع یه زندگی جدید برا ما بود 

مهرسا جونم از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت

امروز سالروزه همون روز قشنگه که ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق 

خود را در پستوی زمان تنها حس نمی کنم. . . 

از اون روز الان یک سال میگذره سالی که هر روز برام تازگی داشت و هر روز منتظر دیدن یه کار جدید از شما بودم خنده های شیرینت تلاشت برا سینه خیز رفتن چهار دست و پا رفتنت نشستنت و ایستادنت و اولین قدمهات رویش اولین مروارید سفید تو دهنت و مامان گفتنت بابو گفتنت دالی بازی کردنت و عطسه کردنت و ......

عزیزم امیدوارم هزار هزار سال زنده باشی همیشه شاد و خندون باشی امیدوارم هیچ وقت هیچ غمی تو چهره نازت نبینم  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

منیس مامان برسام
19 شهریور 91 13:44
تولدت مبارک نازنین خاله ایشالا 100 ساله بشی مهرسا جونم