مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

دختری همتای خورشید

روز بد سال 93

1394/6/6 1:51
نویسنده : مامان نسیبه
153 بازدید
اشتراک گذاری

روز بد سال 93

سلام و اما روز بد 93 روز اول بهمن روز 4 شنبه بود مثل همیشه با هم رفتیم مهد و ظهر برگشتیم و شما خواستی بریم پارک با هم رفتیم پارک تو شروع کردی به بازی گشنه ات هم بود ولی هر چی میگفتم بریم خونا راضی نشدی موز خریده رودیم و تو برا اینکه تو پارک بمونی با این که موز دوست نداشتی حاضر شدی بخوری یه کم خوردی و رفتی دوباره با عجله وومدی طرف من که بازم موز بخوری که پات گیر کرد به کفپوشهای پارک و پرت شدی طرف نیمکت و خوردی به نیمکت همین که تو رو بلند کردم همه یقه پالتوت پر خون شده بود لبت پاره شده بود خیلی ترسیدم شروع کردم گریه کردن وو هم ترسیده بودی زنگ زدم تاکسی بیاد خیلی خودم رو باخته بودم به خاطر بارداریم نمیتونسم بغلت کنم تو وقتی دیدی من گریه میکنم بیشتر ترسیدی همه اش میگفتی مامان گریه نکن من خوبم و خودت دیگه گریه نمیکردی اومدیم بیمارستان بابات هم گوشیش رونبرده بود بلاخره به ذهنم رسید زنگ زدم شرکتش به خاله افسانه هم زنگ میزدم جواب نمیداد من بودم و تو تنهای تنها رفتیم بیمارستان بهم گفتند ببر بخوابونمت رو تخت دیگه دلم طاقت نیورد بغلت کردم بردمت تو اطاق عمل همون جا خاله افسانه بهم زنگ زد وقتی بهش گفتم زود خودش رو رسوند بیمارستان بهم گفت بهتره ببریمش بیمارستان دی اونجا بهتره خاله تو رو بغل کرد و اومدیم یه تاکسی گرفتیم کا بریم وسط راه تاکسی خراب شد خلاصه با یه تاکسی دیگه رسیدیم بیمارستان دیگه طاقت هر دومون تموم شده بود ولی دکتر و پرستارا خیلی ریلکس بودن من فقط گریه میکردم و تو میگفتی چیزی نیس و من میرفتم بیرون گریه میکردم تو ساعت 2 خورده بودی زمین ساعت 5 بردن اطاق عمل و لبت رو بخیه زدن 23 تا بخیه به لبت زدن وقتی از اطاق اومدی بیرون تازه بابا اومد من تموم مدت میگفتم بچه ام گشنه است خیلی بد بود خیلی خیلی خیلی خدا به خاله افسانه خیر بده اگه اون نبود من دق میکردم 

اون شب تا صبح من بیدار بودم و تو ناله کردی هیچی حاضر نبودی بخوری و من فقط گریه کردم و مثل مرغ سر بریده پر و بال زدم و البته خدا رو شکر کردم که چشمت به نیمکت نخورده بود دم صبح یه کم ابمیوه خوردی و انگار دوس داشتی بازم خواستی بعد برات حریره پختم سوپ پختم تا 3 روز فقط با سرنگ بهت غذا و اب میدادم خیلی سخت بود هنوزم یادم میاد گریه میکنم  هنوزم جای  زخمت رو لبت مونده امیدوارم بزرگ میشی جاش نمونه 

همیشه سالم باش همیشه  همیشه 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)